صرف نظر از اینکه سیاستهای کلان نظام در شرایط فعلی این نوع دیدارها را تایید میکند یا خیر، باید به این نکته توجه کرد که تصور حل مسائل و مشکلات فیمابین با یک ملاقات، ریشه در نوعی نگاه سادهلوحانه به روابط ایران و آمریکا دارد. کسانی که چنین پیشنهاداتی مطرح میکنند درک دقیقی از ماهیت آمریکا و ساختار کلی روابط ایران و آمریکا ندارند. پیش از هر چیز، این افراد باید نگاه خود را به روشنی تشریح کنند. نگاهی به تاریخچه تعاملات ایران و آمریکا نشان میدهد ما در مقاطع مختلف وارد مذاکرات_ چه مستقیم و چه غیرمستقیم_ شدهایم. ما در سال ۱۳۵۹، زمانی که موضوع گروگانهای آمریکایی مطرح بود، شاهد ملاقات آقای بهزاد نبوی با مقامات آمریکایی در الجزایر بودیم. این دیدارمنجر به معاهدهای شدکه هر دو طرف تعهداتی را پذیرفتند. ایران به تعهدات خود عمل کرد اما آمریکا از اجرای تعهداتش سرباز زد. در ماجرای گروگانهای آمریکایی در لبنان نیز با وجود تعهداتی که رئیسجمهور وقت آمریکا داد، ایران براساس ملاحظات انساندوستانه همکاری کرد و گروگانها آزاد شدند اما دولت آمریکا به هیچیک از وعدههایش عمل نکرد. واضحترین مثال، برجام است. پس از دو سال مذاکره، وزرای خارجه ایران و آمریکا با هم دیدار کردند، توافقنامهای به امضای چند کشور از جمله ایران و آمریکا رسید و حتی تایید شورای امنیت را نیز گرفت اما در نهایت آمریکا به تعهداتش عمل نکرد. کسانی که امروز چنین پیشنهاداتی مطرح میکنند، درواقع بهنوعی دچار آلزایمر سیاسی شدهاند و گمان میکنند با یک دیدار میتوان مشکلات راحل کرد!این نوع کوتهفکری سیاسی نهتنها بیثمراست بلکه حتی ممکن است از سوی خود مقامات آمریکایی مورد تمسخر قرار گیرد.درواقع بهنظرمیرسد هدف اصلی این افراد،بیشتر جلب رأی و هوادار است. برخی ممکن است دنبال ایجاد فشار سیاسی بر نظام و مردم باشند اما مردم ایران با توجه به این سابقه و همچنین رفتارهای آمریکا_ از جمله حمله نظامی به ایران در جریان مذاکرات_ به سطح بالایی ازهوشیاری و تعقل سیاسی رسیدهاند. آنها به روشنی دیدند که در حال مذاکره بودیم و حتی طرحهایی برای دستیابی به تفاهم در دور ششم مذاکرات پیشنهاد شد. با این حال آمریکا در حالیکه لبخند میزد و از آمادگی برای حضور در عمان صحبت میکرد، در هماهنگی با رژیم صهیونیستی به ایران حمله کرد.